پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر

پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر

در این وبلاگ به معرفی هنرهای مختلف و اخبار هنر، و منابع رشته های هنر خواهیم پرداخت و درباره زیبایی‌شناسی و نظرات فیلسوفان در باب هنرآشنا خواهیم شد

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

#فلسفه‌هنر
#شلینگ
مبنای کار #شلینگ این است که یک اثر هنری حقیقی از«مطلق» سرجشمه می گیرد و به وسیله هنرمند نابغه، به نمایش در می آید. هنر، ظهور مطلق است و بنابراین فیلسوفی که مطلق را جستجو می کند، باید اثر هنری را در مرکز تأمّل فلسفی خود قرار دهد؛ زیرا هنر، عصارة طبیعت است و وجودی است که با استفاده از زبان، به نظم در آمده است. همچنین بواسطة اینکه اثر هنری، تابع قالب شناسایی انسان است، متضمّن تاریخ «من استعلایی» است. از این رو، یک اثر هنری، محلّ وحدت وجود و اندیشه است. شلینگ این وحدت را «مطلق» می نامد و براین عقیده است که کار فیلسوف، تأمّل بر فرایندها و قوانین زیبایی شناسی است.
https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان

درباره #شلینگ
فردریک ویلهلم ژوزف شلینگ در 27 ژانویه ی 1775 م. در شهر لئونبرگ) نزدیک ووتمبرگ) به دنیا آمده است. پدر او کشیش پروتستان بود و در شهر توبینگن زبان یونانی و السنه ی شرقی تدریس می کرده است. در سن یازده سالگی معلم مدرسه اعتراف می کند که دیگر هرچه خود می دانسته است او در مدت کوتاه یاد گرفته است و به همین سبب به شلینگ اجازه ی مخصوصی می دهند تا او همان سال وارد مدرسه ی کلام پروتستان شهر توبینگن بشود که پدرش نیز در همان جا تدریس می کرده است. شلینگ باز با اجازه ی مخصوص دیگر در سن کمتر از شانزده سالگی،‌ به قسمت الهیات دانشگاه توبینگن راه پیدا می کند. در آنجا او با هگل و هولدرلین که هر دو پنج سال از او بزرگتر بودند و دو سال قبل از او در آنجا تحصیل خود را آغاز کرده بودند، همکلاس و دوست می شود.
علاوه بر نوشته های متفرقه ای که #شلینگ در ابتدای کار خود به رشته ی تحریر درآورده است .می توان به ترتیب تاریخی درباره ی « من » به عنوان اصل فلسفه یا درباره ی امر غیر مشروط در شناسایی انسان ( چاپ توبینگن 1795 )، « نامه های فلسفی درباره ی فلسفه ی جزم و فلسفه ی نقادی » ( مجله ی فلسفه 1796 )، کتاب تصوراتی درباره ی فلسفه ی طبیعت ( چاپ لایپزیگ 1796-1797 )، درباره ی روح عالم (چاپ هامبورگ 1798)، اولین تحقیق درباره ی نظام طبیعت (ینا و لایپزیگ 1799)، مقدمه درباره ی نظام طبیعت یا درباره ی مفهوم نظری فیزیک ( ینا و لایپزیگ 1799 )، نظام اصالت معنای استعلایی ( توبینگن 1800 )، « قیاس کلی درباره ی فرایند دینامیکی فلسفه ی طبیعت » ( ینا و لایپزیگ 1801 )، « گزارش نظام فکری من در فلسفه » (1801)، کتابی درباره ی برونو ( برلین 1802 )، دروسی درباره ی مطالعات آکادمیک ( توبینگن 1803 )، مطالعاتی درباره ی فلسفه و دین (1804)، درباره ی نسبتهای هنرهای تجسمی با طبیعت ( مونیخ 1807 ) نام برد. بعد از سال 1809 م. کتاب تحقیقات فلسفی درباره ی ماهیت آزادی انسان (چاپ همان سال در لندزهوت ) منتشر شده است؛ همچنین می توان از کتابهایی چون تحقیقات فلسفی درباره ی آزادی انسان و مسائل مربوط به آن، مقدمه بر فلسفه ی اساطیر، فلسفه ی وحی، سن های دنیا ( که به سال 1811 نوشته شده ولی چاپ نشده بود )، و غیره نام برد که بعد از فوت فیلسوف در مجموعه آثار او منتشر شده است.

#شلینگ و #هنر
هنرمند "نابغه" و آفرینندگی او، مفهومی است که زیبایی شناسی سده نوزدهم را تسخیر کرده بود. ویلهلم ژوزف فون شلینگ، آرتور شوپنهاور و فردریش نیچه، سه متفکری که جدا از تفاوت های بنیادین در دیدگاه های فلسفی خود، از زاویه نیت و مقصود هنرمند به فراشد آفرینش زیبایی دقت داشتند. هر سه فیلسوف اعتباری عظیم برای هنر قائل بودند و این گفته شلینگ مورد قبول دو نفر دیگر نیز بود: (هنر ارغنون [منطق] یکه و راستین فلسفه است)
https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA
https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان


#اکسپرسیونیسم‌انتزاعی
#ادامه اکسپرسیونیسم

اکسپرسیونیسم انتزاعی اصطلاحی مبهم است و به جنبش جامع و به طور گسترده غیرنمایشی نقاشی اشاره دارد. این سبک که به طور کلی‌ نه انتزاعی و نه اکسپرسونیست محسوب می‌شد، شیوه‌ها و سبک‌های متفاوتی را در بر مى‌گرفت. با این حال وجهه‌هاى گوناگون اکسپرسیونیست انتزاعی اهداف مشترک بسیاری با یکدیگر داشتند. کمترین آنها بازبینى و دوباره تعریف کردن طبیعت نقاشی‌ و روند ساخت و پرداخت آفرینش نوعی جدید از هنر بود.
با جابجایی مرکز آفرینش هنر مدرن از پاریس به نیویورک، این سبک در اوایل سال‌های ۱۹۴۰ در آمریکا به شکل ابسترکت اکسپرسیونیسم یا اکسپرسیونیسم انتزاعی، با هنرمندان معروف نقاشی کنشی (Action painting) به سرکردگی #جکسون‌پولاک (۱۹۱۲-۱۹۵۲) به صحنه بازگشت. انتزاعی‌تر از اکسپرسیونیست‌گرائی، این مکتب جدید روابط محسوس کمتری با عناصر بصری داشت.
این جنبش دو گروه وسیع را شامل می‌‌شد:
۱.  نقاشان کنشی معروف مانند #جکسون‌پالاک و #ویلیام‌دکونینگ که بیشتر متمرکز بر نقاشی با حرکات و اشارات بودند.
۲. گروه منفعل‌تر نقاشان «اساس رنگ» مثل مارک رتگو، بارنت نیومن و کلِیفورد استیل، که بیشتر با انعکاس حالات احساسی‌ درگیر بودند.
همان طور که گفته شد مشخص کردن حد و مرز بین این شیوه‌ها کار آسانی نیست و خیلی‌ از این هنرمندان در هر دو زمینه فعالیت داشتند.

کانال پژوهش هنر

https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان

#اکسپرسیونیسم
بیان هیجانات و آشفتگی درونی و روانی هنرمند از طریق احساسات هنری می‌باشد. «ون‌گوگ» را پدر «اکسپرسیونیسم» می‌دانند. بعدها نقاشانی چون «کوکوشکا»، «امیل نولده»، «کرشنر» و «مونش» به روشنی این شیوه را در آثارشان معرفی کردند. شکل‌های ساده شده و بیان احساسی از طریق کنتراست، از مشخصات هنرمندان این سبک می‌باشند. «ماکس بکمن»، «ژرژ گروز»، «کته کل‌ویتس» و «فرانسیس بیکن»، از هنرمندان این سبک هنری می‌باشند.
هیجان‌نمایی یا #اکسپرسیونیسم ( Expressionism) نام یک مکتب هنری است. در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگی بر ضد #رئالیسم و #امپرسیونیسم پا گرفت که آرام‌آرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشی‌های «اگوست اروه» به کار رفته است. اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد. هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر، مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود. به عبارت دیگراکسپرسیونیسم شیوه‌ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ‌های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره می‌گیرد. اکسپرسیونیسم به نوعی اغراق در رنگها و شکلهاست، شیوه‌ای عاری از طبیعت گرایی که می‌خواست حالات عاطفی را هرچه روشنتر و صریح تر بیان نماید. دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشته‌های دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره‌های گوناگون به گونه‌هایی نمود یافته‌است. عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستمگرانهٔ حکومت‌ها، مقررات غیرانسانی کارخانه‌ها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند. این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ‌های تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکل‌های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با اینجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد می‌کردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشم نواز بود از کار خود خارج می‌کردند.
https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان

#فتوریسم
این سبک در ابتدا سبکی ادبی به شمار می‌رفت، اما بعدها در دامنه‌های دیگر هنر نیز کشیده شد. در نقاشی، «فوتوریست»‌ها تحلیل‌گرایی «کوبیسم» را در خدمت نشان دادن سرعت و ماشینیسم به کار گرفتند. از نقاشان این دوره «بوتچونی»، «کارا»، «سورینی» و «مارتینی» بودند. آن‌ها درصدد بیان زندگی امروزی که در بند آهن، فولاد، نخوت و سرعت جنون‌آمیز است، بودند تا بتوانند آن را با شیوه‌ای هنری ارائه دهند. این نهضت با پایان جنگ جهانی اول رو به زوال رفت.
شیوه ی «فوتوریسم» بر این بود که : «حرکت اشیاء در فضا درست مانند نوسانات نور یا صوت سبب افزایش و یا تغییر شکل آنها می شود. «بوچنی» نیز با این کلمات کوشید معنای «شکل پذیری» جدید را که با حرکت اشیا» در فضا به وجود می آید توصیف کند. این توصیف در مجسمه ای موسوم به «بطری در فضا شکل می گیرد» که وی آن را در سالهای ۱۲ – ۱۹۱۱ ساخت مجسم است. این مجسمه که در واقع یکی از چند شاهکار معدود این عصر است نشان می دهد که ابداع هنری معنایی را که در ذات یک شی معمولی نهفته است عیان می کند. در برخی اوقات و از جمله در این مجسمه کارهای شیوه ی فوتوریسم و کوبیسم که براساس تصور فضائی واحدی به وجود آمده اند با یکدیگر رابطه ای نزدیک دارند.

نقاش فرانسوی «مارسل دوشان» که نه به مکتب کوبیسم و نه به مکتب فوتوریسم متعلق بود در همین زمان (۱۹۱۲) تابلوی «زن عریان در هنگام پایین آمدن از پله» را رسم کرد و در آن به دقت ریاضی سیر و توالی «حرکت» را مشخص داشت؛ با این همه تابلو از معنای بسیار هنر جدید که به تعبیر منطقی نمی شود آنها را توصیف کرد برخوردار بود.

معمولاً ذات «حرکت» موضوع کارهای هنرمندان «فوتوریست» است : فی المثل «الاستی سیته» کار «بوچنی» ۱۹۱۱؛ دینامیسم عضلات، «سیمولتانئیته» «کارا» ۱۹۱۲، «سرعت» «بالا» ۱۹۱۳. و یا حرکت بدن و اشیاء در فضا: فی المثل «رقص پان – پان » کار «جینوسورینی» که در آن رقص صرفاً از نظر حرکت در میان جمع مطالعه شده است؛ «سگی در حال راه رفتن» «بالا» ۱۹۱۳؛ « درشکه با چرخ های لنگ» «کارا» ۱۹۱۳.

بدعتی که هنرمندان «فوتوریست» و کوبیست در افزایش وسعت دید گذاشتند قبل از سال ۱۹۱۴ و قبل از جنگ جهانی اول صورت گرفت. اما به هر صورت در این نو آوری هنرمندان کوبیست متین تر و آرام تر بودند و به اصطلاح «فوتوریست» ها «مبارز» نبودند، بلکه به مطالعه و تحقیق در خلوت کارگاههای خود مشغول بودند و طبل و سرنای «فوتوریست» ها را که نشان زبان هنری عصر ما شده است نداشتند. «براک» و «پیکاسو» کتابهای مفصل در توضیح تئوری خود ننوشتند و حتی بر چسب «کوبیسم» از جانب دیگران به کارهای آنان زده شد. کار اینان نقاشی ذات «حرکت» و یا دینامیسم عضلات و اتومبیل نبود بلکه با تابلوهای «طبیعت بی جان» خود کوشیدند اشیاء معمولی را با تصور فضائی جدید مصور دارند و درست به همین دلیل کارهایشان به رشته های مختلف هنر رسوخ یافت. کارهای این هنرمندان اندیشمند وسیله ای شد که تصور فضائی جدید به عرصه ی معماری راه یابد.
https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان

*زایش دادائیسم آغاز یک سبک هنری تازه نبود، آغاز انزجار بود*
🔹 "هنر دوران ما به عمل جراحی نیاز داشت و ما آن عمل را برایش انجام دادیم🔹
 #تریستان‌تزارا
https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان

از سورئالیسم بود که دادائیسم به وجود آمد

«دادائیسم» بر نفی ارزش‌ها استوار بود. دادائیست‌ها هرگونه تحلیل هنری و یا قوانین «کلاسیک» را به مسخره می‌گرفتند و به پوچ‌گرایی رسیده بودند. این مکتب ضد هنری «دادا» نام داشت و هنرمندان دیگر نیز کم‌کم به آن پیوستند. «تزارا»، «هوگوبال»، «آرپ» و «پیکابیا» همراه با «مارسل دوشان» که سبیلی بر «مونالیزا» اضافه کرد، از هنرمندان این دوره می‌باشند.

واژۀ «دادا» در زبان فرانسه به معنی «سرگرمی و مسخرگی» است. کودکان آن را به معنی «اسب چوبی» به کار می‌برند. همچنین معنای «همه یا هیچ» نیز از آن استنباط می‌شود. برخی آن را به معنای «بابا» در مقابل ماما دانسته‌اند. این واژه در زبان رومانیایی به معنای «آری» کاربرد دارد. در یکی از زبان‌های آفریقایی نیز به معنای «دم گاو» آمده است. البته هیچ یک از این معانی با مکتبی که در ذیل به تعریف آن خواهیم پرداخت، ارتباطی ندارد ( این واژه در واقع با بازکردن فرهنگ لغت و دیدن اولین لغت ، به صورت کاملاً اتفاقی انتخاب شده است ).

هدف اولیه دادائیست ها نه تأسیس یک مکتب هنری تازه، بلکه نوعی دهن کجی به عالم هنر بود، که آن را قلابی و دروغین می دانستند.

دادائیستها تعاریف "رسمی" را دور ریختند: برای آنها وظیفه هنر نه تجلی احساسات لطیف است، نه خلق تابلویی زیبا و نه بازآفرینی جهان عینی... دادا قصد نداشت دیدگان را بنوازد و دلها را مفتون کند. دادا می خواست بلرزاند و "شوکه" کند. می گفت: با هنر باید جهان را تحقیر کرد، تکان داد، و در صورت امکان ویرانش کرد.

هدف دادائیست ها آن بود که خشم و بیزاری خود را از نظام موجود هرچه رساتر بیان کنند، فارغ از تمام قید و بندهای هنری. چه باک اگر اثارشان نارسا، نابالغ، یا حتی "ضدهنر" باشد.

https://telegram.me/joinchat/Cjq3YDzv1uC5JXz8yhrVXA

گروه نویسندگان