پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر

پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر

در این وبلاگ به معرفی هنرهای مختلف و اخبار هنر، و منابع رشته های هنر خواهیم پرداخت و درباره زیبایی‌شناسی و نظرات فیلسوفان در باب هنرآشنا خواهیم شد

 

((غالباً وقتی از گروه سوارکار آبی فام سخن می رود، نام مارک به ذهن می آید،زیرا درد و احساس آلمانی او دربارة طبیعت بارزتر از دیگران است.اندیشه تصویری وی در ناتورالیسم تغزلی و میراث رمانتیسم آلمانی ریشه دارد، میراثی که در نخستین سالهای قرن حاضر اثری عمیق بر ذهن هنرمندان آلمان می گذارد.هنرمند آلمانی از تلقی معنویت در طبیعت و اسطوره طبیعت،به مذهب وحدت وجودی کل عالم می رسد.گروه سوار آبی فام نشریه ای را بر،سرمقالات مارک در ماه می 1912 منتشر کرد. در سالنامه سوار کار آبی فام فرانتس مارک گزارشی از فووسیم آلمانی، نقاشان پُل، انشعابات جدید برلین از گروه لیبرمان، انجمن جدید هنرمندان مونیخ، و استحاله آن در پرتو تأثیرات هنرمندان روسی ارائه نمود. او اعلام کرد که همه این جریان ها حاکی از آن است که “احیاء هنر آلمان نه فقط یک گرایش صوری بلکه تولدی دوباره در اندیشه ما است”.فرانتس مارک به میراث روانشناختی دهه آخر قرن یعنی بیم از جهان، بیقراری دهشتناک، و پاره شدن پیوند الفت با واقعیت بیرونی بیش از سهم خویش دست یافت . برخی از طراحی ها و نقاشی های  اولیه اش از نومیدی ژرف آگنده اند. مارک،در این سال ها، به هنر چون وسیله خلاصی از تنش تحمل ناپذیر، و عامل برقراری تعادل در رابطه اش با جهان می نگریست:“نقاشی باید مرا از دلهره برهاند”.وی از سال 1904 تا 1907 از افسردگی شدید رنج میبرد.در سفر پاریس، با مشاهده آثار وان گوگ به این نتیجه رسید که اگر انسان تمامی هستی خویش را بر طبیعت فرا افکند،خواهد توانست به رمز یگانه کیهانی دست یابد و شکاف دردناک میان خود و جهان را پرکند.اومی گوید:“هنر چیزی جز بیان رویای ما نیست” ورویای فرانتس مارک هماهنگی با چیزها بود همین میتوانست سرچشمه تصویرها باشد.))[1]

او هر چند از نزدیک با کاندینسکی همکاری می کرد و از آزمایشگریهای تاریخی اش اطلاع داشت، اما هیچگاه نتوانست خودش را به یکسره کنار گذاشتن موضوع متقاعد سازد.مارک نظریه ای را بیان کرد که:“هدف آفریدن نمادهایی برای زمان ما است،نمادهایی که زینت بخش محرابهای مذهب معنوی آینده باشد.”دراین سالها، مارک همکارانش را به مصور سازی نوین کتاب مقدس فرا خواند و ذهن کاندینسکی را نیز به موضوع صوراسرافیل و داوری واپسین مشغول کرده بود. مارک مانند پل کله به مشاهده هیات بارز اشیاء پرداخت و آنها را ساده کرد ودر این ساده سازی به نشانه هایی دست یافت، نشانه هایی که بسط دهندة خاصه های طبیعت به زمینه های صوری وسیع ترند. این نوع هماهنگی با طبیعت همانی بود که هنرمند می جست، و از همین جا او به جانوران و زندگانی ناخودآگاهشان در کل خلقت جلب شدمارک با تکرار نشانه های سنخی و مقایسه آنها به جستجوی نوعی ریتم تصویری معادل با نظمی که در طبیعت احساس می کرد،پرداخت ودر این راه ازهُدلر و یوگنشتیل بسیار مدد گرفت .کوشش برای ضبط شکلها و ریتم ها،موجب توسعه حس هنرمند درباره((فرم)) و تقویت قدرت طراحی اش شد.ولی هنوز امکانات رنگ را در نیافته بود.فرانتس مارک به دنبال نوع هماهنگی درونی با دنیای پیرامون خود از رنگ استفاده کرد تا توفان های روحی اش و تردیدهای عمیق درونی خود را با بکارگیری رنگ در معانی متفاوت جستجو کند.او رنگها را گاهی بصورت توصیفی و گاهی هیجانی_ اکسپرسیو و حتی نمادین تا جایی که به انتزاع رسید،به کار می برد.

در هنر نوین همچون هنرهای آغازین، هنرمند خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه به ویژگیها و ارزشهای دوران خود شکل می دهد و البته ارزشها و ویژگی های موجود نیز متقابلا به او شکل می بخشد. خودآگاهی در نقاشی نوین در ارتباط با بکارگیری اتفاق بعنوان یکی از شیوه های ترکیب نیز نقش دارد، نمونه آشنا آن پدیده ای است که به وسیله سورئالیست ها کشف گردید و امروز دیگر این مطلب جا افتاده است. او (هنرمند) به همواره برای بیان پندارهای دورنی اش و پس زمینه معنوی زندگی و جهان از نمادها و رنگها و خطوطی استفاده می کند که در نهایت اثرش به انتزاع کشیده می شود. تاریخ نمادگرایی نشان می هد که هر چیزی می تواند معنای نمادین پیدا کند، مانند اشیاء طبیعی گیاهان ، سنگ ها، حیوانات، انسان ها ، خورشید و غیره، یا آنچه دست ساز انسان است (مانند خانه و کشتی و ...) ، حتی اشکال تجریدی (همچون اعداد، سه گوش و دایره) .در حقیقت تمامی جهان یک نماد بالقوه است. تاریخ ما از گذشته ی بسیار دور ،همواره تنگاتنگ مذهب و هنر قرار داشته، نشان می دهد نمادها برای نیاکان ما ،پر معنا بوده اندو آنها را به هیجان آورده اند. این رابطه ی متقابل مذهب و هنر هنوز هم امروزه در نقاشی و پیکر تراشی به چشم می خورد.انسان شکارگر یا (هنرمند) بدون تردید، ترسیم تصاویر جانوران را نه تنها از برای شکار، بلکه بعنوان معنایی جادویی هم می دانست و با مرور تاریخ هنر متوجه می شویم ،که بعنوان نمادهای مقدس همچون باروری و خداگونه و غیره به کار رفته است و حتی هنرمندانی همچون فرانتس مارک برای هماهنگی درونی بین خود و دنیای پیرامونش به واسطه رنگ از اشکال حیواناتی همچون اسب ، گوزن و... بهره می برد.

منابع:

1-پاکباز،رویین؛در جستجوی زبان نو( تحلیلی از سیر تحول هنر نقاشی در عصر جدید) ؛ انتشارات نگاه؛تهران؛1386؛ص 452و 453.
گروه نویسندگان