آن موقع به این دلیل که نقاشی مدرن هنوز جا نیفتاده بود مخاطبان میآمدند و از نقاش سؤال میکردند. بدون استثناء سؤال میکردند که میخواستی چه بگویی. حتا از شعرای نوپرداز هم سؤال میکردند. ناگزیر هنرمند سعی میکرد توضیح دهد. از ۱۳۲۸ که گالری آپادانا، اولین گالری هنری، تأسیس میشود، این را رایج کردند. میایستادند کنار تابلوهایشان و به مردمی که آمده بودند و مشروب میخوردند و thé dansant میرقصیدند، وقتی میرسیدند جلو تابلو میگفتند این تابلویی است که من کشیدهام. در تالار آپادانا یک چنین رسمی بنیاد گذاشته شد و تماشاگران گالریها به خودشان اجازه میدادند و حق خودشان میدانستند که بیایند از هنرمند سؤال کنند. برخی هنرمندان مثل ضیاءپور پاسخ میدادند، توضیح میدادند و اساس کار خودشان را بررسی میکردند، یک عده هم مثل بهمن میگفتند که من کارم را کردهام و تو هر چه که درک میکنی همان است! طبیعتاً وقتی کار به مجادله میکشید، بهمن آدم پرخاشگری بود. کسی نبود که بخواهد با مسالمت چیزی را برای دیگران توضیح دهد. و جزو گروهی بود که معتقد بود تابلو خودش به حد کافی وضوح دارد.
@artsearching