پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر

پژوهش هنر و فلسفهٔ هنر

در این وبلاگ به معرفی هنرهای مختلف و اخبار هنر، و منابع رشته های هنر خواهیم پرداخت و درباره زیبایی‌شناسی و نظرات فیلسوفان در باب هنرآشنا خواهیم شد

۲۶ مطلب با موضوع «فلسفه هنر» ثبت شده است

مقدمه

منبع

همه ما بارها و بارها این جمله را شنیده‌ایم که هنرمندان [۱]حساس‌اند. این جمله را طی سال‌های اخیر احتمالاً بیش از همه در برابر واکنش هنرمندان به مرگ و رویدادهای تراژیک شنیده‌ایم؛ جائیکه هنرمند در برابر دوربین‌های تلویزیونی اشک در چشمانش حلقه می‌زند و مجری برنامه با ژستی که در برابر احساساتی شدن هنرمند، سخت عاقلانه-مردانه می‌نماید، او را (هنرمند را) انسانی لبریز از احساس می‌خواند. در جامعه‌ای که عقلانیت و منطق به‌عنوان ویژگی مردان ستایش می‌شود و احساس‌گرایی همچون نقطه‌ضعفی زنانه تلقی می‌شود، احساس‌گرا خواندن هنرمندان به‌خوبی جایگاه هنر و هنرمندان را در طبقه‌بندی امور در جامعه نشان می‌دهد؛ هنرمند فارغ از جنسیتش، همچون زن، موجودی پیچیده که نیازمند کشف و شناخت است به شمار می‎آید. و همچون او فاقد قابلیت‌های لازم برای حضور در عرصه‌های سیاسی-اجتماعی است.

هرچند جایگاه نازل احساس در برابر عقل در جامعه ایران، هنرمندِ دربند احساس را تا حد زیادی در موقعیت فرودست قرار می‌دهد، اما در عمل شاهد آنیم که هنرمندان برخلاف بسیاری از زنان تمایل چندانی برای زدودن برچسب احساس‌گرایی از خود ندارند. این خصلت هنرمندان در قیاس با زنان، به جامعه ایران و عصر حاضر هم محدود نمی‌شود؛ دهه‌ها پیش از آن‌که فعالین مدنی جنبش‌های زنان، سعی در حک‌واصلاح صفات انقیاد آوری چون احساس‌گرا بودن داشته باشند، هنرمندان رمانتیک به‌عنوان پرچم‌داران احساس‌گرایی، نبردی خستگی‌ناپذیر با خردگرایی افراطی آغاز کرده بودند. رمانتیک‌ها در برابر گسترش روزافزون ماشینی شدن ناشی از انقلاب صنعتی و تغییر ارزش‌های اجتماعی که پیامد حاکم شدن منطق پول و سرمایه در جامعه بود، رو به دنیای درون و احساسات آوردند. بسیاری از آن‌ها که شهر و جامعه را موجب فساد طبیعت درونی و بیرونی می‌دانستند، سبک زندگی متفاوت از دیگر مردمان برگزیدند و اجتماعات خاص خود را سامان دادند. دنیای احساسات که همواره قلمرو ناشناخته‌ها تلقی می‌شد در پیوند با گرایش‌های اجتماعی نامتعارف رمانتیک‌ها، به برساختن تصوری از هنرمند منجر شد که تا آن زمان مسبوق به سابقه نبود. هنرمند در نظر مردم به فردی  بااستعدادهای ذاتی و گرایش‌های منحصربه‌فرد بدل شد که تجلی نبوغ انسانی بود. چنین تصوری از هنرمند بیش از هر چیز به یمن پیوند هنرمند با قلمرو امور ناشناخته ساخته شد؛ یعنی قلمرو احساس.

گروه نویسندگان
 
امیر نصری، بهاره سعید‌زاده
 
 
چکیده:   (۶۷۲ مشاهده)
انقلاب مذهبی- ایدئولوژیک سال 1357 ایران موضعی دوگانه را نسبت به بدن و بازنمایی‌‌‌های تصویری آن پدید آورد؛ بدین ترتیب که شکافی میان بدن فیزیولوژیک و جنبه‌‌‌های فرهنگی بدن برقرار نمود. مطالعه این شکاف به ویژه به خاطر نقش آن در درک ویژگی‌‌‌ها و کارکردهای آن‌‌‌چه در این مقاله تحت عنوان «بدن ایدئولوژیک» مورد مطالعه قرار می‌‌‌گیرد، شایان توجه است. بر اساس سه‌‌‌گانه تصویر هانس بلتینگ و مفهوم «مدیوم» در این سه‌‌‌گانه، این مقاله می‌‌‌کوشد شکاف میان بدن طبیعی (فیزیولوژیک) و بدن فرهنگی را آن‌‌‌گونه که در بدن ایدئولوژیک قابل مشاهده است، در متن فرهنگ بصری ایران معاصر مورد مطالعه قرار دهد. در این مقاله نشان داده می‌‌‌شود که این شکاف حاصل رفتار دوگانه رسانگی تصویری (به مفهوم مطرح شده توسط بلتینگ) است؛ بدین شکل که دو حد قطبی پیوستار رسانگی، که در این مقاله رسانگی «برون‌‌‌زا» و «درون‌‌‌زا» خوانده شده‌‌‌اند، وارد کشمکشی می‌‌‌شوند. طی این کشمکش، وجه فرهنگی بدن که به بیان تصویری مخلوق رسانگی برون‌‌‌زا (که در این مقاله، آپاراتوس تصویرسازی ایدئولوژی شیعی است) معرفی خواهد شد، به بهای نفی و انکار و یا «(نا-)نمایی» وجه فیزیولوژیک بدن که حاصل رسانگی درون‌‌‌زا (که تصویرکننده یک «خود»/فرد، بدون دخالت یک «دیگری») است، بازنمایی‌‌‌های تجلیل‌‌‌آمیزی پیدا می‌‌‌کند. در این مقاله، این تجلیلِ همراه با نفی در فرهنگ بصری پسا- انقلابی ایران اساسی‌‌‌ترین ویژگی معرفه «بدن ایدئولوژیک» دانسته می‌‌‌شود؛ بدنی که بررسی مؤلفه‌‌‌ها و کارکردهای آن ناظر بر نقاشی‌‌‌های حوزه هنری در فاصله سال‌‌‌های 1358 تا 1370، موضوع مقاله‌‌‌ی حاضر است.
 
 
واژه‌های کلیدی: سه‌‌‌گانه تصویر هانس بلتینگ، بدن ایدئولوژیک، فرهنگ بصری ایران معاصر، نقاشی‌‌‌های حوزه هنری، رسانگی برون زا و رسانگی درون‌‌‌زا
 
متن کامل [PDF 1336 kb]   (۱۹۸ دریافت)    
نوع مطالعه: پژوهشی | موضوع مقاله: تخصصی
گروه نویسندگان
 
محمدرضا ابوالقاسمی
 
 
چکیده:   (۸۸۵ مشاهده)
نقاشی ایرانی را غالباً از منظر تاریخی مطالعه کرده‌اند. اما شکل‌گیری آن در یک زمینۀ بخصوص اجتماعی رخ داده است. در این مقاله می‌کوشیم نقاشی ایرانی را در این زمینۀ اجتماعی مطالعه کنیم. نشان خواهیم داد که زیباشناسی نقاشی ایرانی وابستگی عمیقی به این زمینۀ اجتماعی دارد. نقاشی ایرانی هنری است برخاسته از دربارها و نمایشگر زندگی درباریان در قالب شخصیت‌های حماسه‌های ایرانی. برخلاف روایت معمول، این زمینۀ اجتماعی نقش مؤثری در شکل‌گیری مضامین نقاشی ایرانی داشته است. بدین معنا که این هنر بازنمود زندگی سفارش‌دهندگان است تا مضامین عرفانی. شکوفایی نقاشی ایرانی در قرن هشتم هجری نسبت مستقیمی با حاکمیت ایلخانان و تیموریان دارد. این مقاله این نسبت را از منظری جامعه‌شناختی بررسی می‌کند.
 
واژه‌های کلیدی: تیموریان، جامعه، کتاب‌آرایی، نقاشی ایرانی
 
متن کامل [PDF 329 kb]   (۳۰۷ دریافت)    
نوع مطالعه: پژوهشی | موضوع مقاله: تخصصی
دریافت: ۱۳۹۸/۵/۱ | پذیرش: ۱۳۹۸/۵/۱ | انتشار: ۱۳۹۸/۵/۱
گروه نویسندگان

اگر هر اثر هنری را از حیث هیجانی که بیان می‌کند تحت بررسی قرار دهیم خواهیم دید که همه این آثار شامل هیجانات اندیشه کارانه(Intellectual Emotions) نیز هستند: هیجاناتی که فقط به یک موجود اندیشه‌کار دست می‌دهد و بدان علت پدید می‌آیند که این موجود اندیشه خویش را به کار می‌گیرد. این هیجانات فقط بارهای هیجانی تجربه روانی تنها یا تجربه آگاهی تنها نیستند، بلکه بارهای هیجانی تجربه فکری یا اندیشه به معنای دقیق کلمه هستند…برای مثال، علت آن‌که رومئو و ژولیت موضوع یک نمایش شده‌اند، نه آن است که این دو ارگانیسم‌هایی هستند که از حیث جنسی شدیداً جذبِ یکدیگر شده‌اند؛ و نه اینکه آن‌ها دو موجود انسانی‌اند که آگاهانه دست به تجربه کردن  این جذابیت زده‌اند و به عبارتی عاشق شده‌اند؛ بل آن است که عشقِ آنان با بافت یک موقعیت اجتماعی و سیاسی پیچیده عجین شده است، و این عشق تحت‌فشارهای موقعیت مذکور در هم می‌شکند. هیجانی که شکسپیر تجربه کرده و در نمایش بیان می‌کند فقط هیجان برخاسته از شهوت جنسی یا حمایت وی از شهوت نیست، بلکه هیجانی برخاسته از درک(فکری) او از شیوه‌ای است که شهوت ممکن است با آن بخواهد از میان شرایط اجتماعی و سیاسی راه خویش بگشاید

نظریه‌های هنری در قرن بیستم/جیمز ماتسن تامسون/داود طبایی/نشر افکار/چاپ اول ۱۳۹۴

گروه نویسندگان

بازگشت به غرایز که سورئالیست‌ها قول آن را داده بودند، به دلایل متعدد، نتیجه عکس می‌دهد، زیرا همه‌چیز در این کوشش آگاهانه است، بسیار آگاهانه، محاسبه‌شده و با نقشه قبلی

اوژن تریاده

فصلنامه حرفه هنرمند/شماره ۲۴ بهار ۸۷/سورئالیسم و روان‌کاوی/دیوید لومانس/محمدرضا یگانه دوست

گروه نویسندگان

«هاوزر» می‌گوید: «در هرگونه‌ای از نمادپردازی هنری، عنصری از راز و راز پردازی، گرایشی به انتخاب راهی درازتر، پیچاپیچ‌تر پیچ تر و دشوارتر به‌جای راهی کوتاه‌تر و صاف‌تر دیده می‌شود؛ اما به‌سختی می‌شود پذیرفت که هدف هر نماد، پوشیده نگه‌داشتن و پنهان ساختن است، نه روشن ساختن و آشکارا نمایاندن. هر شکلی از هنر که چیزی بالاتر از یک لطیفه یا جلوه‌ای از دیوانگی باشد می‌کوشد سخنان معتبری درباره واقعیت بگوید. اعلام اینکه هنرمند از نمادها صرفاً به‌جای یک نوع قایم‌موشک یا وسیله‌ای برای بیان خویشتن بر طبق اصول اخلاقی معین استفاده می‌کند، به این معنا است که ما بر آنچه او برای گفتن دارد نگاهی بسیار سطحی انداخته‌ایم»

فلسفه تاریخ هنر/آرنولد هاوزر/محمدتقی فرامرزی/انتشارات نگاه/چاپ دوم ۱۳۸۲/ص۶۴

گروه نویسندگان

ناصر فکوهی

مفهوم «زشتی» دارای جوهری زیستی (بیولوژیک) است و به نظر می رسد در تمام زبان ها، واژه ای برای آن وجود داشته باشد که  اغلب حرکت و ادایی را نیز همراهی می کند؛ و این گویای از راه رسیدن یک «شر» است. در حقیقت، موجودیت انسان،  یک اندام زیستی (ارگانیسم) است که خود را از سایر موجودات از خلال نگاهی آینه وار به خود از دیگر موجودات زنده، تشخیص می دهد و از این رو، به شدت از هرگونه هویتی که نسبت به شکل ها  و یا فرایندهای «متعارف» ِ هم نوع خویش، فاصله داشته باشند، واکنش نشان می دهد. این نگاه همچنین در رابطه با همه موجودات زیستی دیگر و حتی  نسبت به صورتبندی های  معدنی (یک صخره «زشت») نیز با همین واکنش همراه است. در این چارچوب است که می توان فهمید چرا واژه اسکروس  ِ  هومر  به دست هیپوکریت  می افتد، تا مشخص باشد «از شکل افتادگی» فیزیولوژیک چه معنایی دارد؛ در زبان روسی  بزوبرازییه ( با معنی تحت الفظی «بدون تصویر»). در زبان فرانسه واژه laid، از واژه باستانی ژرمانیک، leid می آید که معنای نوعی دلزدگی را می دهد همچون واژه انگلیسی loath. و خنده در این میان، داغی است بر پیشانی امر زشت به مثابه امر مضحک تا نوعی دفاع فردی را به دفاعی  اجتماعی تبدیل کند.  رابطه میان زشتی ِ فیزیکی یا این سازوکار حیاتی را، غرب به ابعادی متافیزیکی، اخلاقی، سیاسی، زیباشناختی رسانده است و برای این کار نوعی از جهان بینی  را به کار برده   که حرکت از منفی به مثبت را  به سود بینش ِ تمامیت خواه و محور بینانه خود  به کار می گیرد.  بدین ترتیب  امر زشت در زوج زیبا / زشت  در همان کارکردی قرار داده می شود  که  زوج های  درست /  نادرست و  خوب / بد؛ و در بسیاری موارد نیز  با آنها یکی گرفته می شود.  در نتیجه همان گونه  که فلسفه و علم به جنگ  امر نادرست می روند، و  اخلاق  به نبرد با  امر بد بر می خیزد، هنر نیز به کار گرفته می شود که با ابزاری نظری به جنگ امر زشت برود. و این امر نه فقط  در آثار  کم اهمیت (روزمره) که در آنها، امر زیبا، تنها  رسالت تنظیم و همیاری  زنده برای  استفاده کنندگان است، بلکه همچنین  در آثار پر اهمیتی که در آنها، هنر ِ امر زیبا، دعوی رسیدن به اوج را دارد.    

البته در این فرایند، مخالفانی هم وجود داشته اند: در نزد بسیاری از کنشگران دوره رنسانس مثلا در نزد ساد، قدرت و اصالت ِ گاه هیولایی  طبیعت،  امری جوهری تر  از  توازن در آن را نشان می دهد؛  و حتی زیباشناسی  کانت نیز  تا حدی  در دغدغه  امر فرازش یافته بود.  از این رو  نیاز  بود تا به رمانتیسم برسیم و به خصوص به  «مقدمه کرامول» [هوگو] تا «امر از شکل افتاده ، زشت و مضحک»  بتواند به مثابه  عاملی مثبت  در خلاقیت [هنری] به حساب آورده شود و نه فقط به مثابه  داده ای با توان دافعه در برابر تجلی الهی همچون زمانی که خداوند گناه را در سخن بوسوئه تجلی می بخشد) . از این زمان است که نظریه  هنر،  رفته رفته  و برغم  مقاومت های ایدئولوژیک  که به ریشه های همان غرب  می رسیدند ، توانست  وارد آثار  مهم  هنری، چه در عرصه  کلاسیک و چه در عرصه های مدرن و  بیگانه گرا(اگزوتیک) شود؛ عناصری که همواره به تنش هایی دامن زدند: گاه با موضوع هایی که انتخاب می کردند و گاه و به ناچار در ساختارهای ِ دریافت حسی ای که به کار می بردند. و سرانجام نباید فراموش کرد که فاصله گرفتن از اندام گرایی  در هنر، سرانجام زمانی در قرن بیستم به وقوع پیوست که دیگر خلاقیت  از خلال  شکل ها – یعنی در مسیری که از دوره یونان باستان  اصل بود –انجام نمی گرفت  تا به ایجاد  قابلیت های  عناصر کاربردی  بیانجامد، بلکه با تبعیت از مسیری که صنعتی کردن ترسیم کرده بود؛ امر زشت  پی گرفته شد،  زیرا  اندام وارگی آن  لزوما از  شکل ما تبعیت نمی کرد و حتی شاید به  دلیل شبکه ای بودنش، دیگر اصولا امری ارگانیک نبود.     

و همانگونه که انتظار می رفت، این  کژراه های بی شمار که امر زشت در هنر پی گرفت، امروز به یک هماهنگی  از نگاه ها و انتخاب های تازه، هستی شناختی، سیاسی و اخلاقی منجر شده اند، به گونه ای که کژراه ها ممکن است به نظر به همان اندازه خلاق و بارور بیایند  که تمامیت های بی نقص ( امری که برای ما غربی ها تازه است، اما پیشینه ای طولانی در  فرهنگ های  غیر اروپایی دارد)  

 

گروه نویسندگان


ادبیات به دلیل پیوند ذاتی خود با مفاهیم و زبان، از فشار واقعیت عینی و شی وارگی و انجماد روزافزون زبان و تفکر مصون نمانده است و تحت این فشار تا سرحد ممکن به سکوت نزدیک گشته است (اشارات الیوت به «پوسیدگی» و «ترک خوردن کلمات» و گرایش کسانی چون سلان و بکت به ایجاز و سکوت، نمونه های گویای همان امرند). این سکوت نشانۀ هبوط زبان و همچنین گرایش درونی آن به رستگاری است.- یعنی دستیابی به همان زبان شفافی که در آن، میان کلمات و اشیاء حجابی وجود ندارد، زبانی غیرابزاری که موضوعات خویش را به ابزار و وسایل صرف بدل نمی کند و «خاطره» یا پژواک آرمانی آن در همۀ رهیافت های «ضدپوزیتیویستی» به زبان شنیده می شود.: از جادو و ادیان اسرارآمیز، و کیمیاگری و جفر گرفته تا الهیات و فلسفه و ادبیات. زبان آدم ابوالبشر در بهشت گمشده، یا حتی خود کلام الهی- یوتوپیایی که به ژرف ترین اشتیاق شعر پاسخ می گوید: اشتیاق به اینکه خود همان معنای خویش باشد؛ آن هم به صورتی که میان فرم و محتوا، کلمه و معنا، و اسم و مسمی هیچ تضاد یا مفارقتی در کار نباشد. ادبیات از این تمنای درونی و همچنین از فاصلۀ نامتنهای خویش با این زبان آرمانی آگاه است، و این آگاهی دردناک از شکست و نارسایی، مهمترین نشانۀ تفاوت آن با فلسفه است؛ زیرا فلسفه در بخش اعظم خود، هنوز هم زبان را صرفاً ابزاری برای جستجو، کشف و بیان حقیقت می داند.

مرادفرهادپور

از کتاب: پاره های فکر (هنرو ادبیات)، ص 21

گروه نویسندگان



نشست نخست:  نقد و بررسی کتاب «طبیعت در هنر باستان»

اولین نشست از سلسله نشست­‌های هنر شرق با عنوان «نقد و بررسی کتاب طبیعت در هنر باستان» با حضور دکتر غلامعلی حاتم و دکتر عفت‌السادات افضل طوسی روز شنبه ۹ اردیبهشت ماه در پژوهشکده هنر برگزار می‌شود.

به گزارش گالری آنلاین به نقل از روابط عمومی پژوهشکده هنر در این نشست که به همت گروه هنر شرق پژوهشکده هنر تشکیل می‌شود دکتر عفت‌السادات افضل طوسی مؤلف کتاب و عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا و دکتر غلامعلی حاتم سخنرانی خواهند کرد.

کتاب «طبیعت در هنر باستان» توسط نشر مرکب سپید ودانشگاه الزهرا منتشر شده است. در این کتاب مؤلف کوشیده است تا مباحث مرتبط با هنر که موضوع آن را از طبیعت برگرفته؛ از دید هنر ایران باستان و در مقایسه با تمدن­های بزرگ جهان مطرح سازد و بدین ترتیب فرصت مناسبی جهت یک مقایسه ساده برای دانشجویان فراهم آورد.

این کتاب با ارائه مثال­‌های متنوع از طبیعت در هنر، توجه به طبیعت و امکانات طراحی از آن را به دانشجویان یادآور می­‌شود. نویسنده می‌کوشد تا با طرح سؤال خواننده را به تفکر در طبیعت سوق دهد و با بیان اندیشه و دیدگاه گذشتگان در مورد طبیعت، زمینه را برای یک مقایسه اعتقادی و انسان­‌شناسانه باز نماید تا از این رهگذر رابطه انسان با طبیعت و  هنر را توضیح دهد.

 نشست نقد و بررسی کتاب «طبیعت در هنر باستان» روز شنبه ۹ اردیبهشت از ساعت ۱۴ الی ۱۶ در محل پژوهشکده هنر به نشانی خیابان ولی‌عصر، بالاتر از خیابان امام خمینی، نبش کوچه شهید حسن سخنور، شماره ۲۹ برگزار خواهد شد.

حضور در این نشست برای کلیه علاقه‌مندان آزاد است.

گروه نویسندگان

 


نویسنده: محمد شهبازی

 

ریچارد داد ( Dadd Richard) در یکم آگوست 1817 در کاتهام انگلستان به دنیا آمد. در سن 13 سالگی خانوادۀ خود به لندن آمد. در سال 1837 در سن 20 سالگی عضو انجمن هنرمندان سلطنتی به حساب می­آمد. نبوغ او هنرمندان بسیاری را دور او جمع کرده بود. گروهی از نقاشان که امروز با نام «کلیک» (Cliques The) شناخته می شوند.  دوره ویکتوریایی در انگلستان مملو از قصه­ های پریان و داستان­ های افسانه­گون بود که این امر را می­توان در نقاشی­های آن دوره نیز سراغ گرفت. خواب تیتانیا جزء اولین کارهای جدی ریچارد داد است که برای مجموعه­ای به نام «کتاب منظومه­های بریتانیا» کشیده است. ویکتوریا نورتوود، رییس "موزۀ ذهن" در بیمارستان بِتلِم در جنوب لندن، دربارۀ او اینگونه می‌گوید: "ریچار داد در اواخر دهۀ 1830 و اوایل دهۀ 1840 جوانی به واقع آینده‌دار و زیرک نشان می‌داد ." موزۀ ذهن میزبان بخش بزرگی از آثارِ ریچارد داد است. آثاری که پیش و بعد از دستگیری او خلق شده‌اند.

گروه نویسندگان